توی مهرماه 96 هنوز امیر علی چند روزی بیشتر نرفته بود مدرسه كه مجبور شدم برم شیراز برای عمل جراحی و امیرعلی بمونه پیش خاله ش.
خیلی عصبی بودم . چون اون لحظه هیچ چیزی برام از پسرم و مدرسه پسرم برام مهمتر نبود، دوست داشتم تو اون روزهای اول سال بتونم تو درس و مشق و رفتنش به مدرسه همراهش باشم
ولی چه كنم كه مجبور بودم 10مهر ماه برم شیراز بیمارستان مادر و كودك.
دقیقا روزی كه من رفتم بعد از تاسوعا عاشورای حسینی بود و تا آخر هفته شیراز بودم.
شاید این چیزهایی كه می نویسم خیلی ها بگن مگه چی میشه می ری اتاق عمل و برمی گردی اما مادرم دیگه مادر.
تو سال گذشته من دوبا  راهی بیمارستان شدم یكبار برای چندین روز بستری شدم و باردوم هم كه اتاق عمل.
من تنها چیزی كه اون موقع قبل از رفتن به اتاق عمل خیلی اذیتم می كرد فكر بچم بود وبس.
نمی دونید كه چی كشیدم ، چی بهم گذشت .نه دستام توان نوشتنشو داره و نه حروف توان نشون دادنشو

الهی هیچ كس نبینه.الهی همه مریضا رو شفا بده و.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Mike لينک گروه تلگرام جمهوری اسلامی سوریه یادداشت های گیسو قرآن من کارشناسی ارشد و دکتری زمین شناسی Troy بــوی ِکــاغــذ هــایِ کــاهــی :) عقل